پست دوم
نوشته شده توسط : مهدی

 

آیینه پرسید که چرا دیر کرده است


نکند دل دیگری او را اسیر کرده است

 

 


خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است

 


تنها دقایقی چند تاخیر کرده است

 


گفتم امروز هوا سرد بوده است

 


شاید موعد قرار تغییر کرده است

 


خندید به سادگیم آیینه و گفت

 


احساس پاک تو را زنجیر کرده است

 


گفتم از عشق من چنین سخن مگوی

 


گفت خوابی , سالها دیر کرده است

 


در آیینه به خود نگاه می کنم , آه

 


عشق تو عجیب مرا پیر کرده است

 


راست گفت آیینه که منتظر نباش


او برای همیشه دیر کرده است …







:: موضوعات مرتبط: , , ,
:: بازدید از این مطلب : 815
|
امتیاز مطلب : 49
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : شنبه 24 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: